تفال به حافظ 26 اردیبهشت ماه 1401
به گزارش وبلاگ داستان نویسی، فال گرفتن از آثار ادبی، از باور های کهن این مرز و بوم است. در گذر زمان ساکنان این خاک به ادیبانی که گمان می بردند بهره ای از کلام حق دارند رجوع می شد. با این حال، اما در گذر زمان تنها تفال به حافظ در فرهنگ عامیانه ما به جای مانده است.
نفس برآمد و کام از تو بر نمی آید
فغان که بخت من از خواب در نمی آید
صبا به چشم من انداخت خاکی از کویش
که آب زندگیم در نظر نمی آید
قد بلند تو را تا به بر نمی گیرم
درخت کام و مرادم به بر نمی آید
مگر به روی دلارای یار ما ور نی
به هیچ وجه دگر کار بر نمی آید
مقیم زلف تو شد دل که خوش سوادی دید
وز آن غریب بلاکش خبر نمی آید
ز شست صدق گشادم هزار تیر دعا.
ولی چه سود یکی کارگر نمی آید
بسم حکایت دل هست با نسیم سحر.
ولی به بخت من امشب سحر نمی آید
در این خیال به سر شد زمان عمر و هنوز
بلای زلف سیاهت به سر نمی آید
ز بس که شد دل حافظ رمیده از همه کس
کنون ز حلقه زلفت به در نمی آید
توضیح لغت: سواد: به فتح اول سیاهی و حوالی شهر و نیز به معنی کشور و شهر، در این جا به ایهام معنی آخر مراد است.
تفسیر عرفانی:
نفسم بند آمد و کامم بر آورده نشد. افسوس که بختم قصد بیدار شدن ندارد! مقصود او از این شعر این است که عاشقان درگاه دوست پیوسشته در جست و جوی آن هستند که نهال آرزوشان به ثمر بنشیند و در پناه دوست جای گیرند؛ چرا که با رسیدن به لقای او، همه آنچه در نظر داشتند، برآورده خواهد گشت.
تعبیر غزل:
اگر همگان تو را از مقصودت بازدارند، در صورتی که مخالف امر خداوند نیست، آن را انجام بده و امید پاداش نداشته باش. تو زیبا رو و خوش خویی. جهان دوست داشتنی ست، مراقب باش فریب نخوری!
منبع: فرارو